آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

آوای دلنشین

روز پدر

بهترین و مهربون ترین و دلسوزترین پدر و پدربزرگ دنیا روزت مبارک تو بزرگ ترین و بهترین الگوی زندگی من تو گذشت، مهربونی، پاکی و صداقت، خوشرویی و فداکاری هستی بابت همه چیز ازت ممنونم و دیوونه وار عاشقتم   مرد که تو باشی زن بودن خوب است از میان تمام مردهای دنیا فقط کافیست پای تو در میان باشد نمی دانی برای تو خانوم بودن چه کیفی دارد خوب حالا بریم سراغ سورپرایز بابا شهاب تو روز پدر این کیک خوشگلو سفارش داده بودم برام درست کردن بعد هم قرار بود برم رستوران ایتالیایی ژوانی تو پاسداران کیکو بدم اونجا و یه میز رزرو کنم تا شب بابا شهابو ببریم رستوران و سورپرایزش کنیم بعد از کار تو رو از مهد برداشتم و رفتیم کیکو گرف...
25 ارديبهشت 1393
3892 25 69 ادامه مطلب

مهمونی خونه خاله آناهیتا

سلام دختر گل مامان یکم از خاطرات این چند وقت عقب موندم سعی می کنم تند تند بیامو و برات بذارم مطالبو اول اینکه 5 شنبه ای که گذشت آناهیتا جوون مامان آرمیتا زحمت کشیده بود و یه مهمونی کوچیک با بعضی از دوستان وبلاگی گرفته بود که خیلی خیلی بهمون خوش گذشت و خیییییییلی زحمت کشیده بود و واقعا همه چیز خوشمزه و عااالی بود و حالا عکسا: این آینه و رژ لب از اول تا آخر مهمونی ازت جدا نشد : ببین دو دقیقه ای چه بلایی سر اتاق آرمیتا جوون آوردید: فقط به این روش میشد همتونو یه جا دور هم نشوند : دو تا دوست فابریک تو بالکن با هم خلوت کردن : رقص بچه ها البته ت...
24 ارديبهشت 1393
3065 26 66 ادامه مطلب

مهمونی خونه خاله یاسمن و پارک کورش

سلام دختر کوچولوی مامان ببخشید که به دلیل مشغله زیاد نمیرسم خیلی زود به زود بیام و وبلاگتو آپ کنم اما همه سعیم اینه که هیچ مطلبی رو از خاطرات زندگیت جانذارم و یه دفترخاطرات کامل از کودکیت برات به یادگار بذارم خوب دلیل تأخیر این دفعه هم برگزاری شوی لباس و بعدش وارد کردن محصولات جدید تو وبسایت فروشگاه و بعدشم گشت و گذارهای فصل بهار و هوای خوب و... خوب برنامه اول دوره ماهیانه امون بود که اینبار 3 اردیبهشت ماه و خونه خاله یاسمن بود من صبحش با ماشین تصادف بدجووری کردم تو هم تو ماشین بودی و خدا رو صد هزااااار مرتبه شکر که اتفاقی برات نیافتاد فقط ماشین له و لورده شد منتظر پلیس بودیم که یکی از مربیهای مهدت داشت از اونجا رد میشد چو...
13 ارديبهشت 1393

تولد میعاد

سلام عروسک کوچولوی مامان ببخشید این پست یکم دیر شد اما بالاخره این وسط مسطا یه وقتی پیدا کردم واسه آپ کردن وبلاگت این روزا خیلی درگیر کارای شو هستم چند شبه شبا نمیرسم بیشتر از 2-3 ساعت بخوابم بابا شهابم بیچاره خیلی کمکم می کنه واقعا فکر نمی کردم اینقدر کار داشته باشه حالا بعداً چند تا عکس از مراحل آماده سازی شو میذارم اینام خاطره اس دیگه یه جوور سرگرمیه خوب بگذریم 5 شنبه هفته پیش تولد میعاد کوچولو بود و خونه خاله هانیه دعوت بودیم خییییییییلی بهت خوش گذشت آخه تولد خیییییییلی دوست داری کلی شیطونی و شیرین زبونی کردی برای همه شب راضی نمیشدی بیای دیگه به زور بردیمت جدیدا هر جا میریم همینجووره و دوست داری بمونی  ...
1 ارديبهشت 1393
1